معنی جرعه آب.
حل جدول
واژه پیشنهادی
فارسی به عربی
فرهنگ معین
(مص ل.) کم کم نوشیدن، (اِ.) آن مقدار از آب یا هر چیز مانند آن که یک بار بیآشامند. [خوانش: (جُ عَ) [ع. جرعه]]
فرهنگ عمید
مقداری از آب یا مایع دیگر که در یک دفعه آشامیدن به گلو وارد میشود، قُلُپ،
[قدیمی، مجاز] شراب: برخیز ساقیا به کرم جرعهای بریز / بر عاشقان غمزده زآن جام غمزدا (جامی: ۳)،
مترادف و متضاد زبان فارسی
آشام، چکه، قطره، قلپ
فارسی به ایتالیایی
sorso
فارسی به آلمانی
Schluck [noun], Zechen [verb]
معادل ابجد
281